جنگ که شد من به دنیا آمدم/ و ما شدیم نسل آفتابه و لگن/ هنگامی که ترس، هیاهو و صداهای آسمانی، انزالها را زودرس میکرد/ و هنگامی که ترس و کشتهها و زندهها/ ۹ ماه را هشت ماه میکرد و هفت ماه و شش ماه، و بعضی از ما مردند […]
Daily Archives: March 1, 2014
3 posts
نهُ- تنِ تازه-از-حمام-آمده-بیرونات، و همچنین، تنِ عرق-گرفته-ی-پیش-از-حمام-رفتنات، شلوار جینِ رنگ-و-رو-رفته و تیشرت قرمز چرک-مردهات، شورت کهنه و زیرپیراهن رکابی سیاهرنگات، و همچنین بازوان تو (وقتی چیزی را سفت میگیری)، و گردن تو (وقتی به بالا-راستِ من نگاه میکنی)، کلوا من طیبات ما رزقناکم. ده- نگاه میکنی و دلام شکرخند میشود […]
فراموشی، نفرین ابدی قبیله ماست. ما محکومایم به ناشناختگی. این روزها ما همدیگر را پیدا میکنیم گاهی، تی پسکوچه و پیادهرو، توی مهمانی و رختخواب و پارک و کلاس و اینترنت و اداره و کافه، و حرفهای ممنوعه میزنیم، نگاههای ممنوعه میکنیم، لذتهای ممنوعه میبریم. ما پسریم، قبیلهی ما فرق […]