گفت و گوی رادیو زمانه با مهدی همزاد
به مناسبت انتشار الکترونیکی کتاب «قبیلهی پسرهای دربهدر»
امیدرضا محمودی
اواخر فروردینماه امسال در تهران، با مهدی همزاد جلوی ورودی موزههای هنرهای معاصر در تهران قرار میگذارم. با چند دقیقه تأخیر خودش را نشان میدهد، یک پسر جوان معمولی که هیچ چیز خاصی در قیافهاش او را از بقیهی آدمهایی که در خیابان قدم میزنند جدا نمیکند.
بلیط ورودی موزه را میخریم و قدمزنان به تماشای دو سالانهی نگارگری ایران میرویم. ساختمان قدیمی و زیبای موزهی هنرهای معاصر را تابلوهای هنرمندهای امروز نقاشی کلاسیک پر کردهاند. همانطور که در سالنها قدم میزنیم و مینیاتورهای رنگارنگ را تماشا میکنیم، مهدی را دید میزنم: پسری با قدی متوسط، تیشرت آبی پررنگ با یک بافتنی بنفش تیره بر تن، شلوار جین مشکی بر پا و موهای معمولی سیاهرنگ که رو به پایین شانه شدهاند، و کولهپشتی کِرِم رنگ.
تنها نشانهی همجنسگرا بودن او، پلاک پرچم رنگینکمان (پرچم جهانی همجنسگرایان در جهان) است که بر کولهپشتیاش نصب کرده است. آرام قدم میزند و همیشه موقع حرف زدن مکث میکند. گفت و گو با او لذتبخش بود، با صدایی آرام حرف میزد و به حرفهایش اول چند لحظه فکر میکرد.
مهدی را از وبلاگش چند سالی است میشناسم. وبلاگ همزاد را اگر دقیق نخوانید، همانند قیافهی مهدی، متوجه محتوای همجنسگرایانهی آن نمیشوید. یک وبلاگ معمولی بلاگاسپات با رنگ آبی تیره که در آن مهدی، هر چند هفته یک بار یک یادداشت خیلی جدی منتشر میکند که اغلب همراه توصیفهای ادبی قوی به منظور تصویرسازی و نوشته شده با جملهبندیهایی کوتاه است.
مهدی همزاد علاقه به درستنویسی نشان میدهد و به حفظ رسمالخطی منسجم و معنادار پایبند است. مهدی در تهران درس میخواند و مطالعاتی منظم در باب ادبیات و فلسفه دارد. دیدار ما که به صرف آشنایی صورت گرفت، فرصتی دوباره به من داد تا در اردیبهشتماه، در روزهایی که تهران در تب نمایشگاه بینالمللی کتاب میسوزد و هر روز صدها هزار نفر به مصلی میشتابند تا کتابهای عرضه شده را دیدار و خریداری کنند، با مهدی صحبتی کوتاه دربارهی ادبیات همجنسگرایانه داشته باشم.
همزمان با آغاز نمایشگاه کتاب در تهران، یک نمایشگاه کتاب اینترنتی با نام «نمایشگاه بینالمللی کتاب دگرباشان» روی نت عرضه شده است که در آن یازده کتاب گوناگون شعر و داستان عرضه شدهاند (از جمله ترجمهی «آمریکا و چند شعر دیگر» از آلن گینزبرگ و کتاب شعری از ساقی قهرمان به دو زبان فارسی و انگلیسی.) کتابها را نشر افرا در تورنتو به صورت اینترنتی منتشر کرده است و کتابها در کتابخانهی ملی کانادا ثبت شدهاند.
متن نوشتاری وبلاگ این نمایشگاه کتاب میگوید: «کسانی هم در دل جامعهی ایران هستند که از دیدگاه دولت “نیستند”. کسی که نیست نمیتواند بنویسد، پس نمیتواند کتابی را روانهی بازار کند… ما، دگرباشان جنسی ایران، “هستیم” و این بودن تنها حضوری فیزیکی در شهرها و روستاهای ایران نیست. ما در درون این جامعه قرار داریم؛ از آن تأثیر میگیریم و بر آن اثر میگذاریم. ما در این جامعه “زندگی” میکنیم… گروهی از ما مینویسند، میسرایند و تولید اندیشه میکنند. اما مردم ما را نمیخوانند، چون نمیتوانند به نوشتههایمان دسترسی داشته باشند.»
از مهدی همزاد در این مجموعه کتاب «قبیلهی پسرهای دربهدر» منتشر شده است. این گفت و گو به صورت اینترنتی و از طریق ایمیل انجام شده است. برای بازدید از این نمایشگاه و دریافت کتابها در فرمت پیدیاف، به آدرس اینترنتی نمایشگاه مراجعه کنید.
وقتی داشتم کتاب تو را ورق میزدم، این فکر به ذهنم رسید که تو از تصویرسازی بیشترین استفاده را برای شکلدادن به اندیشههایت داری، اما نه به صورتی عادی. انگار تو یک بینندهی خاموش هستی و به عنوان نویسنده صدایی از تو نیست. تو صرف دیدار خودت را در واژگان عرضه میکنی. میخواستم بپرسم چرا تصویرسازیهای تو به این شکل خاموش هستند؟
اتفاقاً فکر میکنم که در نوشتههایم، من با تمام صدای خودم حرف میزنم. یعنی بهجای اینکه از بیرون به خودم و زندگی نگاه کنم و بعد اینها را توصیف کنم، کاملاً همان چیزی را که از دید من و در ذهن من میگذرد مینویسم. شاید این احساسِ بینندهی خاموش بودن هم از همین جا بیاید، چون خواننده نیز بهواسطهی کلمات نویسنده، خودش را در بطن ماجراها و توصیفها میبیند و فاصلهای با متن/نویسنده حس نمیکند.
شاید تأثیر همجنسگرا بودن این باشد که یک آدم همجنسگرا خودش را در جامعه تنها و نادیده گرفته شده، حس میکند و این باعث میشود که منِ همجنسگرا به یک نوع درونگویی و با-خود-حرف-زدن پناه ببرم. یعنی همان چیزی که شاید تو در نوشتههای من حس کرده باشی.
همجنسگرا بودن یک نویسنده، چه تأثیری در نوشتههایش دارد؟ وقتی من به تو نگاه میکنم، تفاوت خاصی در روش زندگیات با آدمهای دیگر نمیبینم. تنها چیزی که وجود دارد، میل جسمانی تو به همجنس خودت است، چیزی که متفاوت از روش زندگی اکثریت مردم است. ولی این یک مسألهی خصوصی است. چیزی نیست که تو را بخواهد از دیگران جدا کند. میخواهم بگویم که اگر از این نوشتهها نامهای پسرانه را حذف کنی، چه فرقی با نوشتههای دیگران خواهد داشت؟ میخواهم بدانم همجنسگرا بودن، نقشی جدا کننده به تو، به عنوان یک نویسنده میدهد؟
همجنسگرا بودن نویسنده همانقدر در نوشته تأثیرگذار است که مرد یا زن بودن، ایرانی بودن، دانشجو بودن، مسلمان یا مسیحی بودن یا هر وضعیت خواستهی ناخواستهی دیگری که انسان در آن قرار دارد. همجنسگرا بودن یک نظرگاه بین هزارها نظرگاهی است که میتوان از طریق آنها به جهان نگاه کرد ـ بدون اینکه تمایز و ارجحیتی بین هر کدام از این نظرگاهها باشد.
اما خیلی وقتها هست که نظرگاه و چشماندازی فکریِ خاصی بهخاطر شرایط تاریخی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی نادیده گرفته میشود و همینجا است که تفاوتها را پررنگ میکنیم تا نگاهها و ذهنها را متوجه منظرههای نادیده کنیم، یعنی بگوییم ببین! این مفهوم هم در دنیا وجود دارد؛ ببین! این آدمها هم بین ما هستند.
بهخاطر همین مسأله که من سعی میکنم خودم را همانطور که هستم در نوشتههایم انعکاس بدهم، بهنظرم اگر هم نامها و نشانههای آشکارِ همجنسگرایانه از متنِ من حذف بشود، باز هم چیزهایی هست که بشود در آنها گرایش متفاوت نویسنده را ردگیری کرد.
همین که ماجراها و توصیفها از دریچهی چشم کسی روایت میشود که خودش را در کلیشههای جنسی و اجتماعی محدود نکرده، به کلمهها و جملهها یک جور رهایی میدهد. میخواهم بگویم بهنظرم اگر نوشتهها با دقت و با همدلی خوانده شود، میتوان فارغ بودنِ آنها را از قیدها و پیشفرضهای جنسیتی، دوقطبی و مردسالارانه تشخیص داد.
برای من به عنوان یک شخصیت معمولی جامعه، نوشتن یک ابزار ساده است برای کار کردن. ولی چیزی که من در نوشتههای تو، به عنوان یک شخصیت همجنسگرا میبینم، استفاده از نوشتن به عنوان تنها دریچهی وجود داشتن است. نظر خودت در این باره چیست؟ چرا از نوشتن این چنین احساساتی و پر از شور استفاده میکنید؟
آدمی را تصور کن که در اتاقی تنگ و تاریک و بیروزنه گرفتار شده. و فرض کن سوراخ کوچکی هست روی دیوار این اتاق، منفذی به فضای باز بیرون. طبیعی است که این منفذ برای این آدمِ اسیر هم راهی است برای نفس کشیدن، هم راهی است برای دیدنِ نور، هم دریچهای برای فریاد زدن و کمک خواستن، هم امیدی به بیرون آمدن از این تنگنا. در اوضاع امروزی که ما داریم، فضای مجازی بهطور عام، و نوشتن بهطور خاص، برای من (و دیگرانی مثل من) حکم این روزنه را دارد.
از طرف دیگر، نوشتن برای من راهی بوده است برای بهتر شناختن خودم. انگار که وقتی فکر و احساس و تداعیهای ذهنت را مینویسی، چیزی را که تا الان مبهم و بیشکل و آمورف بوده در تن کلمهها قالب میزنی و چیزی سیال و فرّار را به چیزی منجمد و قابل لمس تبدیل میکنی. بهنظرم آدم این طوری خودش را بهتر «میبیند» و میتواند قضاوت درستتری از خودش و احساسات خودش داشته باشد.
لطفاً کمی دربارهی پروژهای توضیح بده که منجر به انتشار اینترنتی این مجموعه کتابها شد. و از شکلگیری کتاب خودت هم بگو.
از چند وقت پیش قرار بود که مجموعهای از کارهای ادبی همجنسگراها بهصورت یک مجموعهی مستقل دربیاید. از یک طرف نبود امکان انتشار و عرضهی رسمی این نوشتهها و از طرف دیگر میل به معرفی بیشتر و شناساندن بیشتر آثار همجنسگرایانه ایدهی اصلی این کار را ایجاد کرد. با هماهنگیهایی که انجام شد، این مجموعهها بهصورت کتاب الکترونیکی بهطور رسمی از طرف نشر افرا (در کانادا) آماده و منتشر شد و همزمان با نمایشگاه کتاب تهران روی اینترنت قرار گرفت.
این کتابها در واقع امکانی برای دیده شدن برای ما فراهم کرده. ساقی قهرمان، شاعر ایرانی مقیم کانادا، دوستانه رابط نویسندهها با نشر افرا شد و زحمت کار کتابها را کشید، که نتیجهاش را الان میبینید.
میخواهم بدانم الان چه احساسی داری، وقتی که دیگر صرف یک وبلاگنویس کوییر ایرانی نیستی، بلکه یک نویسنده هستی که نوشتههایت به صورت یک کتاب منتشر شده است؟ فکر میکنی این اتفاق، چه تأثیری بر زندگی کاری و ادبی آیندهی تو بگذارد؟
خب قاعدتاً شوق و شادی زیادی دارم، چون با چاپ این کتاب ـ هر چند بهصورت مجازی ـ امکانی برای خوانده شدنِ بیشتر فراهم میشود و طبیعی است که با این کتاب، نمونهکاری رسمی برای عرضه کردن دارم ـ در مقابل وبلاگ که مثل نقش روی آب است. این کتاب برای من ارزش شخصی زیادی دارد و پنجرهای است که با آن میتوانم با آدمهای بیشتری ارتباط برقرار کنم.
اما در عین حال در آمدن این کتاب را اتفاقی خارقالعاده و آنچنانی هم نمیدانم، چون به هر ترتیب کتابی که در خارج، بهصورت مجازی، و با نام مستعار منتشر میشود همچنان مخاطبان اندکی دارد.
باز هم به سراغ چاپ کتابهایی این چنین خواهی رفت؟ یا اینکه دوست داری اثر بعدی خودت با نام شخصی و واقعیات به صورت قانونی در کشور منتشر شود؟
با اوضاعی که در این زمانه در کشور هست، بعید میدانم تا زمانی که زنده باشم بتوانم کتابی از این دست را با نام خودم منتشر کنم. بنابراین چارهای جز استفاده از ابزارهایی مثل وبلاگ، چاپ غیرقانونی، چاپ مجازی و این چیزها نیست.
خواست شخصی من انتشار به این صورت نیست، اما تا وقتی که شرایط این طوری باشد، کارهای بعدی من هم به همین شکل منتشر خواهند شد؛ یعنی در فضایی غیررسمی، بدون حق استفاده از نام واقعی خودم، بدون اینکه بتوانم آزادانه دربارهی آن حرف بزنم یا بتوانم آنها را به کسی نشان بدهم. اینکه من دوست دارم کارم چطور چاپ شود یک مسأله است و گزینههایی که دارم مسألهی دیگر. فعلاً شرایط همین است و چارهای جز این نیست.
مهدی، میدانم که با شخصیتهای ادبی ایران محدود رفت و آمد داری و با نام واقعی خودت هم کار میکنی. میخواهم بدانم میتوانی به عنوان یک همجنسگرا با دیگر نویسندههای ایرانی ارتباط برقرار کنی؟ یا خودت را موجودی جدا مانده در بین آنها میبینی؟
هنوز نمیدانم! تصور کلی من این است که افرادی که در فضاهای فرهنگی هستند، زمینهی بیشتری برای پذیرش و درک تفاوتهای انسانی دارند و شاید راحتتر بتوانند با همجنسخواهی کنار بیایند؛ بهخصوص با در نظر گرفتن اینکه در میان شخصیتهای برجستهی ادبی و هنری جهان، همجنسگرایان و دگرباشانِ نامآشنای زیادی را میتوان سراغ گرفت.
اما اگر همجنسگرا هستی و در ایران زندگی میکنی، هرگز نباید خطر کنی و بیگدار به آب بزنی. هوموفوبیا (یا همجنسگراییهراسی، که ۲۷ اردیبهشت روز جهانی مقابله با آن است) همیشه در کمین کسانی مثل من است. منظورم این است که آدم از پیشفرضها و پیشداوریهای درونی دیگران بیخبر است و نمیتواند واکنش آنها را پیشبینی کند.
بنابراین کاری که میتوانم بکنم این است که با صبر و حوصله جلو بروم و آرام آرام گرایش خودم را برای آدمهای بیشتری علنی کنم. تجربهی شخصی من این است که مشکل افرادی که با همجنسگرایی کنار نمیآیند این است که همجنسگرایان را نمیشناسند و زندگی و رفتار آنها را از نزدیک ندیدهاند؛ و این مسأله باعث شده که تصور غلط و نامنطبقی از افرادی مثل من داشته باشند.
در عین حال آرزوی بزرگ من این است که بتوانم همانطور که هستم با دوستان خودم و با نویسندگان و شاعران ارتباط برقرار کنم و گرایش جنسی من باعث خودسانسوری و جداافتادگی نشود.
–
به قلم مهدی همزاد در نشر گیلگمیشان منتشر شده:
قبیلهی پسرهای دربهدر